درحین خواندن فارما به این نتیجه رسیدم که دیشب فراموش کردم اینجا متنی بنویسم.خب اصلا یادم نمی‌آید که دیروز اصلا چه اتفاقی برایم افتاد، نمیدانم اما این روزها احساس میکنم بیش از پیش حافظه ام دچار مشکل شده است.

محض اینکه یادم امد که باید در اینجا متنی بنویسم گوشیم را برداشتم چونکه بعید نبود دودقیقه دیگر فراموش کنم باز!!!

درحین خواندن فقط لعنت به خودم میفرستم که چرا در طول ترم این مدلی که الان میخوانم نمیخواندم. چرا وقتی میدانستم خلاصه نوشتن خیلی موثر است تنبلی کردم و ننوشتم!البته این را هم بگویم خواهرم معتقد است خلاصه نوشتن کار مزخرفی است درنتیجه او هم انگیزه مرا تضعیف کرد☹️

بازهم برف بازهم شهر سفید، بدبختی این است شنبه باید برای انتخاب واحد دستی به دانشگاه برویم و بدبخت تر از ان اینکه باید به دندانپزشکی هم بروم. بدبختر از این ها هم اینکه پاسخنامه ها غلط زیادی دارند و من هم وقت ندارم از رفرنس ها چک کنک و درنتیجه در امتحان هم اشتباه خواهم زد. عین درمان این ترم که یه چیزی را استاد در کلاس مدل دیگری گفته بو. و جزوه من هم غلط بود.الان همه درحال رفرنس خواندن و من هم درحال حفظ کردن غلط های بیشمار

بقول معروف من ادم نمیشوم. هر روز خدا بیکار بودم اما دریغ از یک ذره فکر کردن به چیزی که در انتظار من است. اگر ان روزها بهتر می اندیشیدم الان اینگونه نبودم و شاید وضعیتم تا این حد حال بهم زن نبود.

به درود ( به سراغ مبحث ضد مایکوباکتریایی میروم)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها