خب، قراربود امروز وقتی درماشین درحال برگشتن به خانه هستم، به اینجا بیایم و خلاصه کوتاهیی از انچه برایم افتاده بنویسم ولی خب طبق معمول یادم رفت.

صبح از خواب ماندم و گوشیم درکنارم نبود و صدای آلارم گوشیم رانشنیده بودم. پدرم به اتاقم آمد و فوری بیدار شدم چونکه من خواب سبکی دارم. اینکه به خرافات اعتقاد داشته باشم برای خودم هم عجیب است و غیرقابل باور

مثلا امروز دوبار عطسه کردم و از بچگی بهم میگفتن وقتی عطسه میکنی حتما اتفاقی میافتد. روبه روی من فردی در جلوی کتابخانه نشست که با اینکه من خیلی ارام میخواندم امد و بمن گفت کمی ارامتر بخوان و صدایت نمیگذارد من بخوانمدرحالیکه خب اگر صدایم بلند بود بقیه افراد کتاریم هم گوشزد می‌کردند. یا همین ادم رفت به یک نفر که با لب تاپش کار میکرد گفت صدای موست نمیگذارد من بخوانم خب من به او حق میدهم که درکتابخانه باید ارام بود وسر وصدا نکرد ولی وقتی  فاصله میزها از هم درحد نیم مترهم نیست و تعداد زیادی آدم درکنار هم هستن به هرحال هرکس یه خودکار بردارد هم صدا ایجاد میشود. یا فرد کتاریم همش پاهایش را تکان میداد انوقت من برم و به او بگویم پایت را تکان نده؟  به هرحال وقتی در یک مکان عمومی قرار میگیریم مجموعه ای از رفتارهارا شاهد خواهیم بود و باید خودمان را وفق دهیم. مگر او چه برتری نسبت بمن داشت که من نباید راحت بخوانم تا او بتواند بخواند؟ 

در سایت سما تاریخ تولدم اشتباه سیو شده بود و از طرفی دیدم شماره تلفن قدیمیم در سایت وارد شده فلذا فردا باید به دانشگاه بروم و انهارا درست کنم وگرنه کارت ورود به جلسه ای نخواهم داشت و در امتحانی هم نمیتوانم شرکت کتم. فک کنم فردا در کتابخانه خودمان هر ادمی را قرار است ببینم.

حیف که کتابخانه ای به ان بزرگی داریم ولی من نمیتوانم به کتابخانه خودمان بروم چون انجا همه ادم را میبیننو ولی باید بیایم این کتابخانه ای که همه شان کنکوریست ولی درواقع به اسم ماله علوم پزشکیست :|

بروم شاید چند کلمه ای خواندم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها