یکشنبه

یکشنبه

یکشنبه

همیشه از یکشنبه ها متنفر بودم.هرنوع اتفاق ناگواری برای من در یکشنبه افتاده. باورم نمیشه ۱۸۰ لغو شد. ینی این همه ارزو و فکرهای گسترده برای بعد روز پنجشنبه ام به فنا رفت.پنجشنبه ای که قرار بود اتاقمو مرتب کنم. اتاقمو رنگ کنم و از اون حالو هوای چهار و نیم سال قبلم بیام بیرون.

نمیدونم چرا اینطوری شد

نمیدونم خدا میخاد چه چیزی به ما بفهمونه

نمیدونم چرا به ارزوهام نمیرسم

نمیدونم چرا به هرچی فکر میکنم برعکسش رخ میده

اخه مگه نمیگفتن اگه میخواید به چیزی برسید اونو روی کاغذ بنویسید تا کائنات هم بدونن که شما برای رسیدن به هدفتون مصمم هستید و اون فکرتون عملی میشه،  پس چرا برای من اتفاق نمیافته؟؟؟؟؟؟ 

منی که قرار بود بعد ۱۲.۳۱ دقیقه ۹۸.۱۲.۸ به دنیای کتاب هام برگردم چرا حالا باید تو این شرایط بلاتکلیفی بمونم که حتی نمیدونیم امتحان دقیقا کیه که چند روز حداقل برم رمان هامو گردگیری بکنم.

اخه چرا اینقدر زندگی به ادم میگه من ارزش فکر کردن و زیستن رو ندارم، چرا فکر میکنم کاش خودکشی میکردم و از این همه اتفاقات لحظه ای رها بودم!!!

چقدر رویا داشتم. یاد کتاب در رویای بابل افتادم که بیچاره برای فرار از زندگی سختش فقط در رویا زندگی میکرد.

حالا منم فقط برای فرار از این شرایط در رویا زندگی میکنم.نمیدونم چیکار کنم واقعا خستم


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها